سمیه فروتن
دگر طالقان شهر تا فاریاب
همیدون در بلخ تا اندرآب
دگر پنجهیر و در بامیان
سر مرز ایران و جای کیان
دگر گوزگانان فرخنده جای
نهادست نامش جهان کدخدای
بامیان یکدیگر از شهرهای باستانی سرزمین ما است که استاد سخن فردوسی بارها از حد و مرز آن یاد کرده است.
و در فرهنگ نامه شهنامه چنین گفته اند:
بامیان شهریست میان گوزگان(جوزجان) و خراسان که در آن بسیار کشت و کار میشود و زمینی حاصل خیز دارد.
پادشاه بامیان را شیر نامند و رودی بزرگ از کناره بامیان روان است در دل بامیان دو بت سنگین است یکی را سرخ بت و یکی را خنگ بت نامند.
بامیان یکی از شهرهای باستانی و از مراکز پر ارج دین بودا دوده است و ویرانههای برجهای آن و غارها که دو تندیس در آن قرار دارد هنوز بر جای است.
بامیان و بتهای آن در ادبیات و روایات دوران اسلامی تا چهار سده شهرت دشت و عنصری شاعر دربار غزنه داستان خنگ بت و سرخ بت بامیان را به نظم در آورده است و بعد از او ابوریحان بیرونی آن منظومه را به عربی ترجمه کرده ا ست به نام حدیث صنمی البامیان.
در آغاز دوره عباسیان مردم بامیان به اسلام گرویدند اما تا سده سوم هجری معبدهای بودایی بزرگی در بامیان بوده است که یعقوب لیث صفاری آنها را ویران میکند این شهر به دست مغولان به سال ٦١٨ هجری نیز ویران میگردد.
نه تنها فردوسی از بامیان سخن زده بلکه سعدی نیز در گلستان باب هفتم از بامیان یاد کرده.
ناصر خسرو نیز در قصیده ٢٥٦ خود از احوال بامیان میگوید و قاآنی در قصیده بلندی که در مدح لشکر کشی محمد شاه مبرور به هرات سروده در میان نامهای سرزمینها از بامیان نیز گفته است.
در میان رباعیات استاد خلیل اله خلیلی نیز این رباعی چشم نواز است:
آن ماه سخن ز بامیان میگوید
اسرار گذشتهی جهان میگوید
دل قصهی عشق او ز چشمش پنهان
از موی شنیده بامیان میگوید
ملک الشعرای بهار در قصیده جزر و مد سعادت چنین سروده:
روز دگر ز فتنهٔ اسکندر اوفتاد
دارا و تختگاهش در خاک و خاکدان
اهریمنان فارس به رغم خدایان شتافتند
از مصر و شام و اربل تابلخ و بامیان
و در قصیده هدیه تاگور میگوید:
زان جهانست، نه مخصوص هند
چون شکر مصری و هندی فرند
ملت بودا اگر این پرورد
عقل به بتخانه نماز آورد
او است نمودار بت بامیان
زانش گرفتیم چو جان در میان
جان به گل و لاله درآمیختیم
لاله و گل در قدمش ریختیم
یکی دیگر از شنیدانه یها و خواندنیهای او منظومه جنگ دیو و آدمیزاد است:
جنگ دیو و آدمی چارهساز
شد در آن عهد کهن دور و دراز
اینجدالاز هند و سند وسیستان
رفت تا خوارزم و بلخ و بامیان
کار شد بر دیو تنگ
دیو و غول و جن و همزاد و پری
با همه دانایی و افسونگری
در میانشان دشمنی بود از قدیم
کارشان زین دشمنی نامستقیم
فارغ از ناموس و ننگ
با این چند نمونه کوچک میتوان دید که بامیان نیز مانند دیگر شهرهای باستانی سرزمین ما در ادبیات فارسی جهگاه خویش را داشته و آمرز زادگاه هنروران و قلم بدستان ماهری است.
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/3058