نویسنده: مهندس محمود یادبوی
یقلب ا... الیل و النهار ان فی ذلك یعبره لاولی الابصار (سوره نور 44)
"خداست كه شب و روز را جا به جا میكند. به راستی در این (تبدیل) برای صاحبان بصیرت درس عبرتی است." یكی از ویژگیهای انسان این است كه میتواند از حالتی به حالت دیگر در آید، متحول شود و در دعای سال تحویل این را از خدا میخواهیم؛ نه تنها تحول را كه به آن قانع نمیشویم بلكه احسن الحال را از خدا میخواهیم "یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبر الیل و النهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال"ای خدایی كه قلبها را دگرگون میكنی و دیدهها را دگرگون میسازی... حول حالنا الی احسن الحال...
برای رسیدن به احسن الحال، ابزاری لازم است كه خداوند آنها را به ما عنایت فرموده است تا به وسیله آن به احسن الحال برسیم و آن ابزار عبارتند از: حواس، عقل، دل و در واقع خلاصه میشود در این سه چیز و در روایات داریم: قلوب و ابصار، سمع و ابصار و أفئده و مجموعه سمع و ابصار اشاره به قدرت حسی است و قلب اشاره به عقل و دل است و قرآن هم میفرماید: "و نقلب افئدتهم و ابصارهم.... و دلها و دیدگانشان را بر میگردانیم" (110 انعام) و در آیه 36 سوره احقاف میفرماید: "برای آنان شنوایی و دیدهها و دلهایی قرار داده و بودیم، ولی چون آیات الهی را انكار كردند، نه شنواییشان و نه دیدگانشان و نه دلهایشان به هیچ وجه به كارشان نیامد و آن (بلایی) كه استهزایش میكردند بر سرشان آمد."
مطلب را با مثالی آغاز كنیم: زنبور عسل قدرتی دارد كه اگر شهد گل را بمكد، میتواند آن را تبدیل به عسل كند و زنبور معمولی این قدرت را ندارد اگر چه همان شهد را بمكد، حواسی را كه ما داریم، حیوانات هم دارند، ولی در بعضی از انسانها چیزی هست كه با دیدن و شنیدن در درون خود آثاری ایجاد میكنند ولی برخی انسانها با همان دیدن و شنیدنها هیچ آثاری ایجاد نمیكنند و حتی اگر در عدهای اثر مثبت دارد در آنها اثر منفی دارد.
"و چیزی را كه بدان علم نداری دنبال نكن، همانا از گوش و چشم و دل بازخواست خواهد شد." (اسرا36) میفرماید كاری كه انجام میدهید میتواند عالمانه باشد و یا جاهلانه و چیزی كه شما را عالم میكند گوش، چشم و دل است. آیا آنها كه جاهلانه عمل میكنند این ابزار را ندارند یا درست از آنها بهره نمی برند و استفاده بجا نمیكنند؟ و لذا قرآن میفرماید نسبت به امكاناتی كه دارید مسئولید. كسی همسایهاش به علت فقر در حال مرگ است "ما لكم لما تناصرون، شما را چه شده است كه یكدیگر را یاری نمیكنید" (صافات 25) او هم هم آهی در بساط ندارد كه كمك وی كند، اما همسایهای دارد و میتواند، باید او را خبر كند و خدا میفرماید او مسئول است.
در سوره لقمان آیه 6 و 7 میفرماید: "و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیلا... و برخی از مردم كسانیاند كه سخن بیهوده را میخرند تا (مردم را) بیهیچ دانشی از راه خدا گمراه كنند و آیات الهی را به ریشخند گیرند، برای آنان عذابی خوار كننده خواهد بود." و اذا تتلی علیه آیاتنا... و چون آیات ما بر او تلاوت شود، با نخوت روی بر میگرداند، چنان كه گویی آن را نشنیده است، گویی دردو گوش او سنگینی است..." بعضی از مردم با اینكه همه ابزار را دارند به دنبال سخن لهو و بیهوده میگردند و در شأن نزول آیه آمده عدهای كه سفر تجاری میكردند با خود زنان خواننده میآوردند و مردم را سرگرم آنها میكردند در حالی كه پیامبر (ص) و یاران ایشان قرآن میخواندند. كسی به نام نصر بن حارث در سفر به ایران دید مردم در قهوهخانهها دور هم جمع میشوند و سخنانی میگویند، همه سرگرمند و... او هم آمد چنین كرد كه آیه نازل شد "و من الناس من یشتری لهو الحدیث" و كسی كه دنبال آلودگیها و حرفهای ناروا و مناظر ناشایست برود، دیگر كلام خدا در دل او اثر نمیكند. مثل آن چاه كنی كه همیشه شامهاش با بوی تعفن همراه بود. روزی آمد به بازار عطرفروشان كمی كه گذشت بیحال شد و از هوش رفت. هر چه بوی خوش برای او آوردند افاقه نكرد، شخصی مقدرای فضولات جلوی بینی او گرفت و او سرحال آمد و لذا نگاه به نامحرم، فلمهای آنچنانی، تلویزیون و انترنت در جهت بهرهبرادری سوء و انواع موسیقی مبتذل و شیطانی، انسان را از ارزشهای انسانی دور میكند. یك زنبور باید قدرت تشخیص شهد گل را از فضولات داشته و قدرت داشته باشد كه آن را به عسل تبدیل كند. اگر این قدرت را از دست بدهد و به جای شهد گل روی فضولات بنشیند دیگر زنبور عسل نیست و عسل تولید نمیكند انسانی كه به جای بهرهبرداری از كلام خدا و كلام معصومین (ع) كه الگوی آنها كلام خداست، به دنبال غیر آن برود دیگر تولیدات خوبی نخواهد داشت، نه كلام خوبی دارد، نه رفتار خوبی و نه اولاد خوبی، و لذا است كه امام صادق (ع) میفرماید: "ان حدیثنا یحیی القلوب- با سخنان ما قلبهایتان را زنده كنید." (بحار الانوار جلد 2 صفحه 144) پس این سخنان خوب و نیكوست كه ما را از حالی دیگر برمیگرداند تا به احسن الحال برساند. چون هم سخن نیكو میگویند و هم نیكو سخن میگویند. چون از دل میگویند لاجرم بر دل مینشیند. چرا سخن بنده اثر نمیكند چون از دل پاك بیرون نمیآید.
چرا كسی پای سخن پیامبر از این رو به آن رو میشود، متحول میشود؟ چرا كسی نه پیامبر و نه معصومین (ع) را میبیند، فقط سخنی از آنان میشنود ولی قلبش زنده میشود، متحول میشود و نجات پیدا میكند؟ "ان حدیثنا یحیی القلوب" و كسانی در زمان پیامبر و ائمه (ع) همه روزه ایشان را میبینند و حتی با ایشان زندگی میكنند، همسرایشانند، ولی متحول نمیشوند و باعث قتل هم میشوند و آنها را به شهادت میرسانند.
مصعب بن عمیر، پدر و مادرش مخالف پیامبر (ص) و خانوادهای بسیار ثروتمند بودند. او هم جوانی شیكپوش بود (در زمان جاهلیت) و خانواده و ثروت خود را به رخ پیامبر میكشید یك جلسه پای سخن پیامبر نشست از این رو به آن رو شد، "یا محول الحول و الاحوال" و چند شبانه روز گریه میكرد. به پدر میگوید: من دیگر بت نمیپرستم. پدر و مادر، پسرشان را در خانه زندانی میكنند، او تمام تعلقات دنیایی را كنار میگذارد و به پیامبر (ص) میپیوندد و عاقبت در جنگ احد شهید شده و عاقبت بخیر میشود. امروزه بعضیها نه تنها خود از ارشادات دینی و بزرگان و پیشوایان دین بهره نمیبرند بلكه بهره را در خوشیهای زود گذر دنیا میدانند و دیگران را مورد تمسخر قرار میدهند كه شما كهنه پرستید و.... اینها نمیفهمند كه با مكیدن فضولات چه بلایی بر سر خود، خانواده و جامعه میآورند. با حضور در یك جلسه گناه (شهوترانی، دیدن سریال وفلمهای ضد اسلامی، غیبت، سخنان لهو و بیهوده و..) كار خانه دل و عقل را خراب میكنند و فردا دیگر سخن خوب و نگاه خوب هم در درون آلوده تولید عسل نمیكند، محصول آلوده میشود. با اینكه شهد گل مكیده ولی كارخانه تبدیل خراب است. ظرف آلوده، هر غذای پاكیزهای را آلوده میكند. پس باید هم تشخیص درست باشد و هم درون سالم، تا با مكیدن شهد گل بتوان عسل تولید كرد. قرآن میفرماید: وقتی آیات ما بر آنها تلاوت میشود روی برمیگردانند و بدشان میآید، انگار آن را نشنیدهاند و گوشهایشان كر شده كه این آیات را بگیرد و آن را به عقل بدهد. پس نباید دنبال دیدنیها و شنیدنیهایی كه خداوند نهی فرموده رفت چون در آن صورت، نفس با بدیها انس میگیرد و آیات الهی را مسخره میكند. مثل زنبور معمولی كه زباله را میبینند شهد گل را نمیبیند. "و از ایشان كسانی هستند كه (به ظاهر) به تو گوش میدهند، و ما در دلهایشان سرپوشی قرار دادهایم كه فهم آن نكنند و در گوشهایشان سنگینی نهادهایم و اگر تمام نشانههای حق را ببینند باز به آن ایمان نمیآورند، تا جایی كه چون نزد تو آیند كه با تو جدال كنند، كافران گویند این كتاب جز افسانههای پیشینیان نیست" (انعام، 25) گوش وسیله ارتباط است و قلب باید مثل زنبور عسل، مكیدهها را تبدیل به عسل كند (شهد گل را تبدیل به عسل كند) ولی اینها نمیتوانند شنیدههای خود را به قلب بدهند و تبدیل به فهم كنند، بین دل و گوش پرده است، نه اینكه خداوند جبرا این پرده را میكشد بلكه بر اثر رفتار خود شخص در قانون الهی این چنین میشود. ظاهرا گوش میدهند ولی درك نمیكنند دل نمیدهند، چون گوشها کر شده و این از آثار گناه است و اگر بزرگان از گناه میترسند نه به خاطر عذاب جهنم است بلكه بالاتر از آن، گناه رابطه با خدا را قطع میكند، جلوی عشق به خدا را میگیرد، دل را تاریك میكند تا اهل دل نشود، دل بیمار شود. كسی كه غرق پول، شهوت، شهرت، مقام و سایر متعلقات دنیایی علاوه بر نیاز است، شما برایش قرآن بخوان دل جای دیگر است، یا نمیشنود یا اگر بشنود با آن مجادله و بگو مگو میكند حتی اگر تمام نشانههای حق را ببیند "و ان یروا كل آیه لا یومنوا بها" نمیخواهد حق را بفهمد نمیخواهد انقلاب در خود ایجاد كند و متحول شود.
"یا مقلب القلوب و الابصار..." دنبال راه فرار است و توجیه كه چگونه خلافی را صورت شرعی بدهد تا جرات خلاف شرع را پیدا كند، لذا قبح گناه از بین میرود و ابزار معرفتش دیگر كارآیی ندارد و میگوید: "این كتاب جز افسانههای پیشینیان نیست." و كسانی را میبینیم، بسیار با هوش، دانشمند ولی ذرهای درك و معرفت الهی در گوششان نمیرود و اینها را افسانه و خرافات و... میدانند و عدهای گوش میدهند ولی به قصد اهداف شومشان شهد را برداشته ولی میخواهند دیگران را نیش بزنند نه اینكه عسل بدهند، چون اهل تعقل نیستند و قدرت تبدیل به عسل را ندارند، زهر تولید میكنند، چون كارخانه درون خراب است. لذا باید با نفس مبارزه كرد شبها محاسبهای و مراقبهای كرد و سری به سجده گذاشت و توبه كرد تا دلها پاك شود و سخن حق در آن بنشیند و این میشود یك تحول، "یا محول الحول و الاحوال" و این تحول، الگو میخواهد. باران میبارد، ابوذر به سمت مسجد میرود، جای پای پیامبر (ص) را میبیند كه به مسجد رفته، وارد میشود میبیند پیامبر نشسته. سلمان هم كنار او ابوذر میگوید من جای پای پیامبر را دیدم، سلمان تو از كجا آمدهای؟ سلمان میگوید: من حتی پایم را هم جای پای پیامبر(ص) میگذارم این میشود كه سلمان از اهل بیت میشود حالا همین پیامبر كه الگوست اسوه حسنه است تمام بار مسئولیت را به علی(ع) میدهد، میفرماید من شهر علمم و علی درب آن شهر و علی (ع) این الگو بودن را به اولاد خود میدهد و امام حسن عسكری (ع) میفرماید ما حجت خدا بر مخلوقات هستیم و مادرم فاطمه حجت خدا بر ماست. نمیفرماید، حجت خدا بر انسانها هستیم، میفرماید مخلوقات كه شامل همه چیز غیر از خدا و لذاست. فاطمه زهرا (س) محور خلقت است و لذا این بهترین فرصت است كه در آغاز سال نو و تحول در طبیعت و زنده شدن طبیعت ما نیز به نور فاطمه (س) بیدار شویم و تحولی در خود ایجاد كنیم و غفلت خود را كنار بگذاریم.
باید آموخت و فكر كرد تا آن تحول لازم ایجاد شود و این میسر نمیشود مگر با ارتباط با بندگان خاص خدا همانهایی كه خدا همه چیز را برای آنها و به خاطر وجود آنها آفریده است. در حدیث قدسی میفرماید: "ای پیامبر اگر تو نبودی كائنات را خلق نمیكردم، اگر علی نبود تو را خلق نمیكردم و اگر فاطمه نبود تو و علی را خلق نمیكردم."
اگر به این اقیانوس بیكران و این نعمتهای عظیم الهی متوسل شویم، متحول میشویم و به احسن الحال میرسیم. غلامی را برای خدمت به عابدی آوردند. پرسید نامت چیست؟ غلام جواب داد آنچه تو خوانی. پرسید چه میخوری؟ گفت آنچه تو خورانی. چه میپوشی؟ آنچه تو پوشانی. چه میخواهی؟ آنچه تو خواهی، هر چه تو فرمان دهی. عابد بیهوش شد. گفتند چه شد؟ عابد گفت در تمام عمرم یك روز خدا را اینگونه عبادت نكردم. من دلم میخواهد این را بخورم، این را بپوشم، این كار را بكنم و.... این میشود خودپرستی. اگر پا روی منیت بگذاری به بندگی میرسی و اگر شاگرد مكتب فاطمه زهرا (س) بشوی به آن میرسی.
پیامبر (ص) در حق حضرت فاطمه (س) فرموده است: "هر كس حقیقت فاطمه را بشناسد، شب قدر را درك كرده" (یعنی كسی نمیتواند او را بشناسد مگر در حد معرفت خود) چرا! فاطمه، فاطمه، نامیده شد؟ برای اینكه خلق از شناخت حقیقت او دور هستند (ریاحین الشریعه جلد 1 صفحه 43)
عایشه(ره) گفت: كسی را در سخن گفتن به رسول خدا شبیهتر از فاطمه (س) پیدا نكردم و هنگامی كه بر پدر وارد میشد، پیامبر خدا (ص) به احترام او میایستاد و به او خوش آمد گفته و دستهایش را میبوسید.
عایشه گفت: در آن بیماری كه پیامبر فوت كرد فاطمه بر پدر وارد شد. رسول خدا به وی خوش آمد گفت و دستهای فاطمه را بوسید و در گوش او محرمانه چیزی گفت كه فاطمه گریست. سپس سر در گوش او نهاد و چیزی فرمود كه فاطمه شروع به خندیدن كرد. پرسیدم چه فرمود؟ جواب نداد. بعد از فوت پیامبر سئوال كردم گفت: پدرم به من فرمود: فاطمه جان من قبل از تو از دنیا میروم، من گریه كردم. سپس فرمود: اولین كسی كه از اهل بیت به من محلق میشود، تو هستی و من از خوشحالی خندیدم. (بشاره المصطفی ص 389)
افسوسی كه او را نشناختند و نشناختهایم جز اندكی از انسانها آن هم در خور معرفت خود و صد افسوس كه در صدد این هم نیستیم كه این نعمت الهی را شناخته (در حد معرفت) و از بركات و جود ایشان بهرهمند شویم و ما نیز چون او در راه امام زمانمان قدم برداشته و پیروی از معصومین را ابزار رسیدن به تحولی عظیم در جهت بازگشت به فطرت الهی خود بدانیم.
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/1607