مردم تاجیک جشن نوروز را تحت هر شرایطی گرامی داشتهاند و کلام پرشور شاعران فارسی گوی آسیای مرکزی دلیل آشکار دلبستگی آنان به این جشن است.
نوروز
نوروز روز خلقت انسان است
روز گشودن در کیهان است
روز شکفتن گل خورشید است
روز تولد مه آبان است
نوروز روز طنطنه امید
نوروز روز رویش ایمان است
روز فرود آمدن فرور
روز فراز آمدن جان است
نوروز روز ساعت میثاق است
یادآور نخستین پیمان است
نوروز روز شستن لوح دل
از نقشهای باطل شیطان است
دانی چرا به سفره نوروزی
آیینه در برابر قرآن است؟
تا که به روی خویش نظر سازی
روی تو نیز مصحف یزدان است
روز فروغ جام جهانبین است
پیدایی نگین سلیمان است
شیرازبند معرفت توران
آیینه تمدن ایران است
نوروز روز بستن ضحاک است
روز فرار گله دیوان است
روزی که باد رایحه مینوست
هر شاخه، خشک وتر همه ریحان است
روزی که با سخن نتوان نازید
روزی که خاک و آب غزلخوان است
روزی که برشمردن اورادش
دلسوزتر ز چامه حسان است
گر کار بندی، این همه تدبیر است
ور ناز جوی، آن همه افسانست
نوروز روز عدل و سخا و جود
نوروز همسرشت مسلمان است
هر چیز که خدا نپسندد نیست
مجموعه خدایپسندان است
نوروز رمز دولت سامانیست
کار جهان از آن چو به سامان است
روزی که هر کهن بشود تازه
در باستان طراوت بوستان است
باغ نشاط خرم کشمیر است
هر جای که شکسته بیابان است...
باز آی،ای فرشته فرخپی
باز آی،ای که در قدمت جان است
باز آی که ستاده به صد امید
در آستانه تو کوهستان است
مینای صبح و آن شفق رنگین
در آبگینه لعل بدخشان است
بازآ به دشتهای هزاران یشت
از سبزه صد صحیفه و دیوان است
بازآ و خوش خرام به لالستان
هر لاله یک پیاله پیمانست
رنگ دیگر مجوی از این لاله
یکرنگ چون شهادت نعمان است
جان جهان به دامن تو بستست
امروز که جهانت به فرمان است
میلاد تو ولادت فرهنگ است
آغاز تو مقدم زروان است
روز زوال سلطنت ظلمت
روز جلال آل خراسان است.
*******
میهن نوروز
بیاای جاودان پیروز
نوروز جهان افروز
بیار آن جام جانافروز
هزاران دست سبز از خاک بالا میشود امروز
ید خضرا هزاران از پی امداد میآید!
تو گوی خوجه خضر است بهمن
هر کجایی که فروکش میکند دامن
بپا میگردد آنجا رستخیز سبزه و ریحان و آویشن
صداقت سبز میگردد...
سخا هم سبز میگردد
به مشت پیر باایمان عصا هم سبز میگردد
به زیر پای زاهد بوریا هم سبز میگردد.
به کوه و دشت و برزن انقلاب نور میجوشد
شراب نور در رگهای هستی میشود جاری
نشاط روز نو در پیکر انگور میپیچد
به خاک افتاده تاک ناتوان هم میچخد بالا
میان بازوانش میفشارد چون برادر شهچناران را
به صد جام زمرد میکشاند مشک باران را
و جوی مولیان از دامن مهتاب میآید
به خون خفتگان برق سرود ناب میآید
شهنشاه خراسان
آفتاب گوهر انسان
پیام روشن یزدان
دیگر ره خانه امید را پرنور میسازد.
سلامای خاک،ای مادر
سلامای مصدر پاکیزه گوهر
به هر بذری که در قلب تو نذر سرفرازیهاست
به هر برگی که در دامان تو سر مانده از پایز
به زیر مرهم جان پرورد نوباوگانت را
به هر جوی که در رخسار تو از اشک سرشار است
به هر راهی که روی قلب زخمین تو هموار است
به هر کوهی که دور دامن سبز تو دیوار است
به هر چشمی
به هر قلبی
که با یاد تو بیدار است.
چنین تا جاودان بیدار بادا جان غمخواران
چنین تا جاودان سرشار بادا جام هوشیاران!
سلامای پاک مرز رنجبر
ای میهن نوروز
که خاک پای تو بر فرق نومیدی
چو آن خاکی که کوهستانیان بر سنگ میریزند
هزاران خوشه شاداب را بر سنگ رویاند
ز سنگ ارژنگ رویاند
تورا کی میتوان در ظلمت شبها فرو پیچید
تو را کی میتوان در پای دیو نا امیدی سر فرود آورد؟
درخت باور تو سر به عرش راستان دارد
جهان از هفتخوان تو هزاران داستان دارد
ز پشت هفتخوانت هفتسین آوردهای امروز
نخستین سین سلام ما به یاران باد
سلام ما به خاک و آفتاب و باد و باران باد
سلام ما به بلبلهای یاسینخوان تو بادا
که با آیات یاسین یاس را از دل همیرانند
که با آیات یاسین یاسها را میشکوفانند.
الا نوروز جان افروز
الا پیک جهان افروز
دمی با کاروان گل نوردی کوهساران را
دمی با اشک نیسان برفروزی لالهزاران را
ببر باری سلام انتظاران را
دیار شهریاران گوشهبام شهره یاران را
بر این خاک کهن
تا آسمان برپاست
تا خورشید میتابد
زر ناب دری جاریست چون دریا
ز نور روی انسان آیینه سرشار میگردد
موذن با صدای بلبلان بیدار میگردد
هلال ماه در هر چشمهای چون ماهی طلاست
شکرنم میتراود از نسیم شکر در شبگیر
سحر خواب تو با بشکفتن گل میشود تعبیر
در این جا سرمه شب روشنی دیده روز است
به هر ائین که خواهی
تاجیکستان
میهن جاوید نوروز است!
*********
دیوان نوروز
جهان پیمانه سرشار نوشروان نوروز است
فلک تا هست گردان بر سر پیمان نوروز
سراسر بسته آزین با هزاران گوهر رخشان
ندارد گرد غم گردون که شادروان نوروز است
غزل چون آب میخواند اگر بلبل و یا مطرب
به پیش چشم هر خوانندهای دیوان نوروز است
چو مادر نقل پنهان را برون آورده از گنجور
بساط خاک دسترخوان پراحسان نوروز است
کشا چین از جبین آیینه نوروز پیش اوست
نشاط زندگی از چهره خندان نوروز است
جهان امروز چون فرمانبر سلطان نوروز است
عنالت خوشهای از پله میزان نوروز است
نسیم مولیان از طرف سامانگرد میآید
دوشنبه پایتخت سبز جاویدان نوروز است
**********
سیاوش
ای بهاری همه پر لاله لب نوش تورا
وای بهشتی همه پرسبزه بناگوش تورا
تو به جان در شدة هم نروی تا نرود
تو نه آنی که توان کرد فراموش تو را
یک جهان راز نهان در نگهِ خواب تو را
صد چمن ناز سخن در لب خاموش تو را
دلم از دوریی تو تنگ شدای مایة عمر
کاش یک شب بکشم تنگ در آغوش تو را
کاش باران شوم آهای چمن سبز بهار
تا ببارم همه شب بر برو بر دوش تو را
به سراپای تو آن قدر زنم بوسة مهر
که چو یک دشت کنم لاله و گلپوش تورا
ترسمای دوست به گردنت فتد آخر کار
همچنان طوق گنه خون سیاوش تورا
*********
بارک الله
بارک الله! بارکالله! باد بالاهایهای!
بوی میهن میوزد بر غربت ماهایهای!
در سکوت سینهام اینهایهایی تلخ کیست؟
در بیابانهای مرده شور دریاهایهای!
ای غم دیرینه از دل بر شو و جا خالی کن
شادی گم گشته بر این خانه باز آهایهای!
یوسف ما قیمت صدها عزیزت بشکند
بر خریداری بیاهانای زلیخاهایهای!
در سواد نامة ما کم نباشد اشتباه
ای صفای جان وای پاکی دلهاهایهای!
آب آتش میخوریم و دل به آتش میزنیم
دامنتر هی هی و خشکی لبهاهایهای!
ای نسیم رهگذر پیغام ما با خود ببر
با عزیز بیخبر برگو کههاشا!هایهای!
می روم یک شب به بالینت سر خود مینهم
می کنم در بسترت صد شور برپاهایهای!
آن چنان مینوشم از جام لبت تا روز حشر
برکنم مستانه سر از خاک بالاهایهای!
رند و مخمور و خراب و مست سویت میروم
می زنم لبخند بر حوری و توبیهایهای!
هایهایای هر که هستی هر چه هستیهایهای
باش هشیار ازدل دیوانه ما،هایهای!
*******
غزل نوروزی
ای آمده از دورها نزدیکتر تا ما بیا
تا ما بیا با ما بیا در ما بیا خود ما بیا
شهریست سرشارسرور وز مقدم تو پرغرور
همچون شفق شاداب نور روشنگر دلها بیا
شهری پر از آشوب کن هر زشت را مرغوب کن
سرکش بیا مهوش بیا لولو بیا لالا بیا
شبخون بیخونی بزن بر شهرپروردان ناز
دشتی بیا وحشی بیا پروردة صحرا بیا
بر این دیار مردهدل بر این شیار شورهزار
نم نم بیا شبنم بیا باران بیا دریا بیا
آخر بگو یار تو کیست جز تو سزاوار تو نیست
خسرو بیا شیرین بیا مجنون بیا لیلا بیا
تا کی ز راهم میزنی امروز و فردا میکنی
فندم مکن گولم مزن فردا نیا حالا بیا
با مخلصان خویشت این چه گمان و این چه ظن
فکری ز پا و سر مکن بیهمسر و همپا بیا
پیش من تنهاترین با جفت میآیی چرا
صدبارهام تنها مکن از ( او) گذر بر(ما) بیا
نوروز شد نوروز شد نوروز عشقآموز شد
نوروز ما دیدار توستای سبزروی ما بیا
یک گل بکن بر سر بزن یک گل بکن در پا فگن
گل را به گل شوری بده گل باز و گلپیرا بیا
سر نه به روی سینهام برهم بزن هر کینهام
بزدا غم دیرینهام روشنگر دلها بیا
این بار میآیی اگرای مهربانای فتنهگر
تنها بیا تنها بیا تنها بیا تنها بیا
******
خبرالدین خیراندیش
مبارکباد نوروزی
مبارک سبزه و باران
مبارک باد نوروزی
مبارک شادی یاران
مبارک باد نوروزی
زمین گلریز و خندان شد
هوا بس نکهتافشان شد
زهی طفلان گلگردان
مبارک باد نوروزی
همه در لب شکر دارد
غزل کیف دیگر دارد
سخنسنج و سخندانان
مبارک باد نوروزی
بشد روشن چراغ گل
بزن چهچه به باغ گل
سرا،ای بلبل خوشخوان
مبارک باد نوروزی
دهد هر دانهء گندم
خبر از سیری مردم
برار کار،ای دهقان
مبارک باد نوروزی
بگو بر شاه و بر درویش
بگو بر شیخ خیراندیش
بگو،ای جان به هر انسان
مبارک باد نوروزی
*******
سمنک
مان که خوب سبزه دماند سمنک*
مان که خوب شیره دواند سمنک
مان که در روی تف لخچهالاب *
سوختن چیست، بداند سمنک
سرخ گردیده چو رخسار عروس
از دهان آب رواند سمنک
هر کسی کاسه ندارد، برود
در طبق زود بماند سمنک
مزه کشت بهاری هر سال
پیش از وقت چشاند سمنک
حاصل امسال شود با برکت
به همه مژده رساند سمنک
میشود صدقه آن خیراندیش
هر کسی پخته تواند سمنک
* سمنک - سمنو
* لخچهالاب – ذغال آتش
********
مبارک سبزه و باران
بهار آمد، گل آمد، سبزه آمد، لالهزار آمد
گلستان آمد اطرافشان و گلبانگ هزار آمد
گوارا چهچه مرغان، درختان چتر گل بر سر
مجلا نقرهآبش، گلبدامان جویبار آمد
هوا فارم، زمین گلخیز و گلریز، آسمان گلبیز
گلآباد است این گردون، چه فصل خوشگوار آمد
بگوئید انتظاران را بیاموزند بیداری
سیهگوش و گل بادام و نرگس چشم چار آمد
به کوه و دشت و صحرا بره و بزغاله در بازی
نوای نای چوپانی ز طرف جویبار آمد
سفیدابرو سیهابر آسمانها را فراگیر است
خوشا از نعمت باران، برار کشت و کار آمد
بهاری طبع خیراندیش گشت و تورنهء * مصرع
قطار اندر قطار اندر قطار اندر قطار آمد
نوروز میرسد باز
یاران شوید همراز
نوروز میرسد باز
در سینه دل به پرواز
نوروز میرسد باز
با صد هزار اعجاز
نوروز میرسد باز
چون دلبران درواز *
نوروز میرسد باز
بادام گلبسر شد
نوروز میرسد باز
بزم بهار سر شد
نوروز میرسد باز
حسن زمین دیگر شد
نوروز میرسد باز
طاوس گشادهپر شد
نوروز میرسد باز
بشنو حکایت از نی
نوروز میرسد باز
ای دوست، غصه تا کی؟
نوروز میرسد باز
گل بشکفد پیاپی
نوروز میرسد باز
تهران خوش است و تهری*
نوروز میرسد باز
از ونج تا به فرخار *
نوروز میرسد باز
دهقان به عزم شدگار *
نوروز میرسد باز
یزدان شود مددکار
نوروز میرسد باز
گیریم غله بسیار
نوروز میرسد باز
سبزاتحاد باشید
نوروز میرسد باز
سبزاعتقاد باشید
نوروز میرسد باز
خسرونژاد باشید
نوروز میرسد باز
یک عمر شاد باشید
نوروز میرسد باز
* تهری، درواز، ونج و فرخار – اسامی مواضع و مناطقی است در تاجیکستان
* شدگار – خشم زدن
* تورنه – درنا، کلنگ
انتهای پیام
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/5735
تگ ها: