نویسنده: سید روحاله رضوانی
براساس آخرین گزارش کمیسیون حقوق بشر افغانستان، در شش ماه نخست سال ۱۳۹۲ بیش از ۴۱۰۰ قضیه خشونت در برابر زنان در این کمیسیون به ثبت رسیده است. در این گزارش آمده است: تعداد آمار و ارقام که در نزد کمیسیون به ثبت رسیده در شش ماه اول سال گذشته ۳۱۳۱ واقعه بود در حالیکه این رقم در شش ماه نخست امسال چهارهزار و یکصد و پنجاهوچهار واقعه بوده است که این یک رقم بلند افزایش خشونت علیه زن افغان میباشد. در جامعهای که ۸۷ درصد از زنان آن تجربه خشونت در زندگی را داشتهاند، نمیتوان آینده خوشبینانهای را برای سلامت و امنیت آن انتظار داشت؛ خصوصا زمانیکه این روند روبه افزایش باشد.
گذشته از میزان دقت و علمی بودن این گزارشات به لحاظ رعایت اصول احصاییهای میتوان به جنبههای متفاوت این گزارشها دقت داشت. گزارشی که در سال گذشته از سوی کمیسیون مستقل حقوق بشر در مورد خشونت علیه زنان منتشر شد، نشان میداد که از زمان ایجاد این کمیسیون در جوزای ۱۳۸۱ تا زمان ارایه گزارش (سال ۱۳۹۱)، نزدیک به چهلهزار مورد خشونت علیه زنان از سوی ادارات ساحوی این کمیسیون ثبت شده است که نزدیک به نودوهفت درصد موارد این خشونتها از سوی مردان خانواده اعمال شده است. براساس این گزارش: (از آغاز کار کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان، بهعنوان یک نهاد ملی، تا سال ۱۳۹۱ به تعداد ۳۹۵۳۲ مورد خشونت علیه زنان از طریق دفاتر مختلف کمیسیون ثبت شده است. از جمله موارد خشونت علیه زنان، ۱۲۴۷۶ مورد خشونت فزیکی، ۳۳۵۸ خشونت جنسی، ۹۴۲۹ مورد خشونت روانی و لفظی، ۵۹۷۸ مورد خشونت اقتصادی و همچنین ۷۲۹۲ مورد سایر خشونتها را شامل میشود).
در مقایسه بین سال گذشته و امسال، گزارشها افزایش خشونت علیه زنان را نشان میدهد. این فزایش میتواند هم افزایش در سطح گزارشها را نشان دهد و هم افزایش در رخ دادها و اعمال خشونت را. یکی از آخرین گزارشهای خشونت علیه دختران و زنان واقعه مرتبط با ولایت بغلان بود که در آن یک تجاوز جنسی و یک تلافیجویی جنسی رخ داد. این نوع وقایع نشان میدهد که موضوع اصلی در جامعه مردانه افغانستان همچنان نگاههای جنسیتی و جنسی است که خشونتهای جنسی را نیز در جامعه دامن میزند. اگر واقعا جامعه نه به لحاظ گزارشهای آماری، بلکه به لحاظ شیوع و گسترش یافتن رفتارهای خشونتآمیز در حال رشد است؛ این موضوع میتواند شدیدا نگرانکننده و خطرناک باشد. برخی از گزارشها حتا این تحلیل ضمنی را بهدست میدهد که گویا جامعه در حال نوعی تلافیجویی جنسی از زنان است. در تحلیلی ابتدایی از گزارشهای و احصاییههای منتشر شده در رابطه با خشونت علیه زنان میتوان تحلیلهای زیر را بهدست آورد.
اولین موضوع این است که در اغلب موارد خشونت علیه زنان از سوی مردان صورت گرفته است. در این بین همسران بیشترین سهم را دارند. گذشته از تمامی تفاسیری که میتوان از این موضوع داشت، یک نکته مشخص است، آن هم اینکه مردان در جامعه ما نمیدانند و نمیتوانند چگونه باید در خانه مسایل زندگی را مدیریت و حل کنند. به همان میزانی که زنان آسیبپذیر شدهاند و نمیدانند چگونه از خود مراقبت کنند، مردان نیز نمیدانند چطور از خشمی که نسبت به خانواده و بهخصوص همسر خود پیدا میکنند خود و خانواده را حفظ کنند. آنها همانطور با اعضای خانواده و همسرشان رفتار میکنند که آموختهاند. طبیعتا منطقی نخواهد بود که بپذیریم این ۹۷ درصد شخصیتهای پرخاشگر دارند. شخصیت پرخاشگر هدفش از به کار بردن خشونت ایجاد درد و رنج و آسیب رساندن به طرف مقابل و لذت بردن از اعمال قدرت و تسلط خود بر دیگری است. اما زمانیکه به کارگیری خشونت و پرخاشگری یکی از روشهای آموخته شده برای حل یک مساله و مشکل باشد پای بسیاری از افراد در این موضوع باز خواهد شد. نکته این جاست که برخی از مردان در جامعه ما با اینکه شخصیت پرخاشگر ندارند، اما رفتارهای پرخاشگرانه و استفاده از راههای خشونتآمیز برای حل مشکلات خانوادگی را دارند.
نکته دوم که باید به آن توجه داشت جنبه جنسی بودن خشونتها است. براساس گزارش سال قبل عامل ۳۳۵۸ مورد از خشونتها، خشونت جنسی است. سادهلوحانه خواهد بود اگر به این مقدار اکتفا کنیم. آنچه در دنیای زنان رخ میدهد همواره بیشتر از چیزی است که گزارش و گفته میشود. در واقع باید این طور فکر کرد که چه مقدار خشونت جنسی گزارش نشده است. رواج بیبندباریهای اخلاقی و جنسی معمولا در جوامع جنگ زده بالاست.
اروپا نیز بعد از دو جنگ جهانی همین وضعیت را تجربه کرد و شاهد سست شدن پایههای اخلاقی در جامعه بود. آنچه باید مورد توجه خاص قرار داد این است که، در شرایط فعلی بهدلیل اینکه مردم غالبا توجهشان به سمت ترسها و تشویشهای بیرونی مانند امنیت اقتصادی، سیاسی و جانی است، نمیتوانند به خوبی مشکلات درونی خود را تشخیص دهند.
مشکلات درون خانوادهها و شخصیت مردم فعلا در زیر لایهای از خاکستر ترس و تشویش پنهان شده است. به احتمال بسیار زیاد چند سال بعد از ایجاد یک ثبات و امنیت نسبی در جامعه ناهنجاریهای اخلاقی، اجتماعی و بهخصوص اختلالات جنسی در جامعه سرباز خواهد کرد و خودش را نشان خواهد داد. این نکته تا حدی در گزارش خشونت علیه زنان خودش را نشان داده است. چرا که در این گزارش فرصتی فراهم شده تا درون خانهها و خانوادهها خودش را آشکار شود. ما فعلا درگیر خشونتهای جنسی بهصورت پنهانتر آن در جامعه هستیم.
حکومت، نهادهای مرتبط و مردم هماکنون به بهانه اینکه باید به موضوعات مهمتری مانند امنیت و اقتصاد بپردازند به خودسانسوری سلامتی در زمینههای روانی و اخلاقی دست میزنند. اما زمانیکه این دمل چرکین باز شد دیگر کاری جز تحمل درد و جمع کردن آلودگیهای آن از سطح جامعه نخواهیم داشت. قاعدتا در آن زمان نیز بیشترین آسیب را زنان و دختران جامعه ما از شدت و بروز خشونتهای جنسی خواهند دید. معضلاتی مانند شیوع بیماریهایی مانند ایدز هم داستان خودش را خواهد داشت.
جامعه ما به لحاظ محذوریتهای فرهنگی و سنتیاش که جنبه مذهبی هم به خود گرفته است، نه میپذیرد مهارتهای مدیریت و رفع نیازهای جنسی را بیاموزد و نه اخلاق جنسی را میشناسد. اخلاق جنسی در زندگی اجتماعی و در هم تنیده امروزی از ضروریات مهارتهای ارتباطی زندگی جمعی است. چیزیکه در جامعه ما پرهیزی آشکار و تابو مانند در کنار کنجکاوی و تمایل درونی و پنهان نسبت به آن وجود دارد. جامعه ما به هیچوجه در مورد نیازها و رفتارهای جنسیاش صادقانه عمل نمیکند و در خودفریبی و دیگرفریبی که در نهایت به آسیبهای شخصیتی، تجاور به عنف و آسیبها و خشونتهای خانوادگی منجر میشود غرق است.
نکته دیگر قابل توجه رواج خشونتهای شخصیتی در خانوادهها است. براساس تعریف خشونت، خشونت رفتاری است که با هدف آسیب زدن به جسم، مال و شخصیت دیگران صورت میگیرد. تهدید و تحقیر کلامی و رفتاری نیز جنبههایی از خشونتاند که در آن شخصیت دیگران مورد آسیب قرار میگیرند. این نوع خشونتها معمولا از سوی مردم عملا خشونت دانسته نمیشود. این نکته نشان میدهد که در میزان نسبتا قابل توجهی از خشونت خود زنان نیز یک سوی قضیه هستند. در خشونتهای لفظی و روانی مشکل بیشتر یک موضوع ارتباطی است. هرچند این احتمال بسیار قویتر است که با توجه به مقولههای فرهنگی جامعه ما بیشتر مردان آغازکننده و یا تشدیدکننده این موضوعات باشند.
اما نباید این نکته را از ذهن دور داشت که در خشونتهای لفظی یک رابطه دوسویه لازم است تا رابطه خشونتآمیز به نقاط خطرناک کشیده شود. همسران باید مهارتهای ارتباطی لازم در روابط بین همسری و زندگی مشترک را آموزش ببیند. ما در کشور با موانع بسیار جدی برای آموزش و کسب مهارتهای ارتباطی مواجهیم. اما باید به این نکته دقت کرد که اگر زوجی بخواهند چنین آموزشهایی ببینند آیا مکان و نهادی برای آموزش وجود دارد؟ آیا مسوولان زمینههای اقدامات پیشگیرانه را برای کاهش خشونتهایی با این زمینهها فراهم کردهاند؟
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/1286