تعصب گرایی یک پدیدهی مخرب است که اثرهای ناگوارآن همیشه بر جامعهها محسوس بوده است. بسیاری از کشمکشها ریشه در تعصب داردکه هیچ کشوری را از این بیماری مصئونیت نیست. اما کشورهای صنعتی وپیشرفته تا حدی توانسته است جلو این بیماری مهلک را بگیرد، اما متاسفانه کشورهای عقب مانده که اکثریت کشورهای اسلامی نیز مشمول آن است امروز بیش از همه دچار این بیماری مهلک شده اند. این پدیده کشورهای اسلامی به خصوص افغانستان را که زمانی افتخاراتش جهانیان را متوجه اش ساخته بود به انحطاط مواجه کرده است.
اما آیا راه بیرون رفتی وجوددارد؟ کشورهای غربی چگونه این مشکل را تا حدی حل کرده است؟ رسالت ما چیست؟
با آنکه یک محصل توانایی وصلاحیت بررسی این موضوع را ندارد اما جسارتا میخواهم چند نکته را عرض کنم.
تعصب درجنبه های مختلف وجود دارد مثل تعصب قومی، نژادی، زبانی، منطقه ای، دینی، مذهبی وغیره را در برمی گیرد. امادرکل تعصب در دو بخش محسوس است:
1- ملی گرایی که جنبههای زبانی نژادی و جغرافیایی را در بر دارد که این نوع را بنام نا سیونا لیسم نیز گوید.
2- تعصب ایدولوژیکی که جنبهی فکری و عقیدتی دارد وآنرا دگماتیسم نیز گوید.
ناسیونالیسم از کلمهی فرانسوی ناسیون گرفته شده است که معنای آگاهی ملی را میرساند. که این آگاهی باعث دلبستگی بیش از حد فردهای جامعه به عنصرهای مثل نژاد، زبان، عرف وارزشها میشود. وسر سختا نه معتقد میشوند که این مظاهر ملی بر مظاهر ملی دیگر ملتها تفوق وبرتری دارد. ناسیونالیسم از قرن هفده شروع ودر نیمهی دوم قرن بیست به اوجش رسید که حکومت نازیها درآلمان وفاشیستهادرایتالیا گواه این مسئله است. ودر کشورهای شرقی نیز ملی گرایی رُشد کرد وباعث خیزشهای مردمی علیه کشورهای استعماری شد. ناسیونالیسم به اندیشهای اطلاق میشودکه همهی ارزشهارا به منطقهی جغرافیایی خاصی محدود میکند وهر گز جهانی فکر نمی کند. البته دفاع از تمامیت ارزی وارج نهادن به ارزشهای جامعه ناسیونالیسم نیست بل ناسیونالیسم یعنی خود برتر بینی ودیگران را به دیدهی حقارت نگریستن ودربرابر آنها موضع خصمانه گرفتن است.
نوع دوم ازتعصب گرایی تعصب ایدولوژیکی است که آنرادگماتیسم گوید. امروزه هرکه خودش را حق میداند البته نه بر اساس دلیل واستدلال منطقی بل به دنبال موضعیت هست که از کدام جناح طرفداری میکنی وبه همین راحتی وبدون زحمت دادن عقل صحت وسقم سخنانت را معلوم میکند. آنان که در دنداب دگماتیسم گرفتار اند همیشه خودرا حق میداند ودیگران را باطل. البته پافشاری در عقیده مذموم نیست بل کار خوبی است ودانشمندان همیشه به پافشاری توصیه میکنند، یعنی با مشاهدهی یک نقض کوچک نباید انسان ازیک کاربزگ دست بردارد وگذشتن از عقیده وفکر با شنیدن چند دلیل کار انسانهای آزموده ودقیق نیست. اما دگماتیسم پافشاری بر عقیده است نه براساس عقل بل براساس حصار کشی به دور عقل. سروش تعصب گرایی را به دو دسته تقسیم میکند: 1- دگماتیسم نقاب دار 2- دگماتیسم بینقاب
تعصب گرایی بی نقاب طوری که از نام آن پیداست برعقیدههای دیگران به صورت علنی میتازند وبر چسب بطلان را به آن میزند. این روش با آن که از منفورترین نوع تعصب است اما یک ویژِگی دارد وآن این که همه میتواند تشخیص دهد. اما نوع دوم یعنی دگماتیسم نقابدار که درظاهر جلوهی خو بیدارد وآن قدر منفور به نظر نمی رسداما درباطن از نوع مهلک و ویران کننده است. این نوع دگماتیسم بنامهای زیبا مثل آزادی صلح دین وغیره مقولههای زیبا برعقیدههای دیگران برچسب بطلان رامی زند. حضرت علی میگوید:( به گفته بنگر نه به گوینده) اما آنان که در دنداب دگماتیسم نقابدار گیر کرده اند بر عکس به گوینده مینگرد نه به گفته. در فوق ما تعصب در دو جنبه را بررسی کردیم 1- ایدولوژیکی 2- ملی گرایی
اما اگر به تعصب ورزیهای که در کشور ما جریان دارد نظر اندازیم دیده میشود که ملی گرایی آنقدر محسوس نیست کسی به افغانستان آنقدر تعصب نمی ورزد. اما در جنبههای ایدولوژیکی(مثلا دینی) و همچنان در مسایل قومی زبانی، نژادی تعصب ورزی به اوج خود رسیده است که این گونه تعصب بدتر از ناسیونالیسم است زیرا ناسیونالیسم در درون یک ملت آنقدر صدمه وارد نمی کند، اما تعصبات درون کشوری (قوم گرایی،مذهب گرایی، زبان گرایی) در قدم نخست به خود همان ملت صدمه وارد میکند.
اگر به گذشته نظر اندازیم میبینیم که در همهی دورهها تعصب وجود داشته است. در کشورهای غربی در گذشته شدیدا تعصبات نژادی ومذ هبی بوده است، اما امروز آنقدر محسوس نیست واگر دقیق شویم میبینیم که در هر جایی که علم رشد کرده است به همان میزان تعصب کم شده است پس ریشهی تعصب جهل است وبرای از بین بردن تعصب اول باید جهل را ازبین برد. کشورهای غربی دقیقا از همین فرمول استفاده کرده اند ونتایج خوبی هم گرفته اند.
دولت میتواند با تاسیس مکتبها وکورسهای آگاهی دهی دراز بین بردن تعصب نقش موثری داشته باشد.
اما متاسفانه نقش عالمان دین در از بین بردن این بیماری مهلک آن چنان که باید میبود نیست. حتا بخش عمدهی از کار پیامبران را مبارزه با تعصب تشکیل میداد اما بد بختانه تعدادی از عالمان دین نه تنها در از بین بردن تعصب نقش ندارند بل خود در تعصب ورزیهای مذهبی نقش دارند. راه دیگر این است که شورای علمای اسلامی تصمیم بگیرند که هیچ عالم دین حق ندارد حرفهایی بزند که باعث نفاق بین مسلمانان شود بل باید برعکس مسلمانان را به وحدت وهمدلی فرا خوانند. ودر موضوعات چپترهای درسی ثقافت اسلامی تجدید نظر شود زیرا بعضی موضوعات چپترهای ثقافت اسلامی اختلاف برانگیز است. البته وحدت شیعه وسنی به معنای این نیست که از هردو یکی را انتخاب کنیم ویا نقطههای مشترک هر دو را بگیریم بل وحدت به معنای متحد شدن پیروان این دو مذهب در عین داشتن دونوع نگرش در مورد اسلام است.
ورسالت روشنفکران نیز ایجاب میکند که دراین زمینه کوشش به خرچ دهد وهم چنان محصلانی که از دهات هستند ودر آنجا روی حرف شان حساب میشود باید برای ریشه کن کردن این بیماری اقدام کند.
به امید آنروز که کشور عاری از تعصب داشته باشیم
نویسنده: غلام رضا اقبال، (محصل سال دوم پو هنزی ژورنالیزم پوهنتون کابل)
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/1273