آنچه را كه على علیه السّلام در مورد عدالت مىگفت، خود با تمام وجود به آن عمل مىكرد، رفتار عادلانه او ناشى از بینش وسیعى بود كه آن بزرگوار از ضرورت اجراى عدالت داشت و در تمام جنبههاى فردى و اجتماعى، خصوصاً در روزگار زمامداریش، به آن پایبند بود. اگر كسى پست و مقامى نداشت و حاكم و فرمانروایى هم نبود و دیگران را به عدالت سفارش مىكرد، سخنانش تأثیر چندانى نداشت، اما اگر شخصى، فرمانروای قلمرو وسیعى بود و اموال و نفوس مردم در دستش بود و آن گاه سرسختانه به عدالت رفتار كرد، بسیار ستودنى و قابل تمجید است. على آن یگانه مردى است كه نه فقط در گفتار بلكه در رفتار فردى و اجتماعىاش، عدالت موج مىزند. او از همان روزهاى نخست كه قدرت اجرایى حكومت را به دست گرفت، مردم را به دادگسترى دولت خود نوید داد. كسانى كه امتحان فضیلت و پاكدامنى داده بودند عهده دار مسؤولیتها گمارد و تمام آنها را با دستور العملهاى اسلامى و با شعار تقوا، راستى، پاكدلى، مهربانى، صداقت و درستى اعزام مىكرد. آرى، امام على علیه السّلام در طول پنج سال حكومتش، به گونهاى رفتار كرد كه نمونه كامل یك فرمانرواى جامعه انسانى براى همیشه تاریخ شد. ما در این جا فقط چند نمونه از كردارهاى عادلانه آن امام بزرگوار را ذكر مىكنیم.
خاموش كردن چراغ بیت المال
كشفى حنفى و دیگران روایت كردهاند كه: شبى امیرالمؤمنین علیه السّلام بر بیتالمال داخل شد تا تقسیم آنها را در دفتر حساب بنویسد. در این هنگام طلحه و زبیر وارد شدند. على علیه السّلام چراغى كه مقابلش بود خاموش كرد و فرمود چراغ دیگرى را از خانهاش بیاورند. آنها سؤال كردند میان دو چراغ، چه فرقى است؟ فرمودند: روغن این چراغ از بیتالمال است، در روشنى آن نشستن و با شما در غیر بیتالمال سخن گفتن، درست نیست.
على علیه السّلام و مرد یهودى
(على علیه السّلام در ماجرایى قضایى همراه مرد یهودى به نزد شریح قاضى رفت، آن حضرت به یهودى فرمود: این زره، از من است نه آن را فروختهام و نه به كسى هدیه كردهام. یهودى گفت: زره از آن من است و در دست من است، شریح از امیرالمؤمنین پرسید: آیا شاهد (بینه) دارى؟ حضرت فرمود: این قنبر و فرزندم حسین هر دو شهادت مىدهند كه این زره مال من است.
شریح گفت: شهادت فرزند براى پدرش پذیرفته نیست و شهادت غلام نیز براى مولایش مورد قبول نیست، زیرا اینها هر دو، طرف تو را مىگیرند.
امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: ( واى به حال تو اى شریح! از چند جهت خطا كردى: یك جهت این كه من امام و پیشواى تو هستم و تو با اطاعت من متدین به دین خدا هستى و مىدانى كه من سخن باطل و بیهوده نمىگویم و تو ادعاى مرا باطل مىدانى و قول مرا رد كردى آن گاه از من بیّنه خواستى، یك بنده و یكى از سروران جوانان بهشت مطابق نظر من گواهى دادند ولى تو شهادت آن دو را نیز نپذیرفتى، بعد هم ادعا مىكنى كه اینان در این قضیه به نفع من شهادت مىدهند.) آن گاه فرمود: (من عقوبت تو را در این مىبینم كه سه روز در میان یهودیان به قضاوت بگذرانى، او را بیرون ببرید.)
ریح را به قُبا (محل یهودى نشین) بردند و سه روز در بین یهودیان قضاوت كرد آن گاه به مدینه بازگشت.)
مرد یهودى كه شاهد این قضایا بود و این ماجرا را شنید گفت: این امیرالمؤمنین است كه مرا به نزد قاضى آورده و قاضى هم علیه وى حكم كرده، او مسلمان شد. سپس گفت: بلى این زره، زره شماست كه در جنگ صفین از شتر خاكسترى رنگ شما به زمین افتاد و من آن را برداشتم.
سفارش على علیه السّلام در مورد ابن ملجم
پس از آن كه اشقى الاشقیاء، ابن ملجم مرادى، مأموریتى را كه در جلسه سرى خوارج به عهده گرفته بود انجام داد و نه تنها عالم بشریت بلكه ملكوتیان و ساكنان قرب الهى را در مرگ پیشواى آزادگان و الگوى فضایل و تقوا و حاكم به عدالت و رأفت، مولاى متقیان سوگوار و مصیبتزده كرد، شاید بعضى فكر مىكردند در لحظاتى كه حضرت چشم باز مىكند و پرواز روح ملكوتیش به عالم بالا نزدیك مىشود درباره مجازات قاتلش سخن بگوید.
اما على كه مرد خدا و مرد حق است و تا روز قیامت سرمشق است، درباره قاتل ناپاكش چنین گفت:
(با این مردى كه در بند شماست مدارا كنید و از همان شیرى كه من مىنوشم به او بنوشانید. اگر جان به در بردم خود مىدانم با او چه كنم و اگر از شمشیر او به عالم دیگر رفتم و خواستید قصاص كنید او را با یك ضربت بكشید، مبادا او را مُثله كنید. كه از رسول خدا شنیدم از مثله بپرهیزید ولو نسبت به سگ گزنده.)
لحظهاى بعد اضافه كرد:
(اى فرزندان عبدالمطلب! از تعدى به جان و مال مردم دورى كنید، نبینم شما پس از مرگ من به نام این كه امیرالمؤمنین را كشتهاند دست به خون مردم بیالایید و كسانى را به نام محرك و معاون جرم به قتل برسانید.)
در كجاى تاریخ شما سراغ دارید كه خلیفه یا پادشاه یا امیرى كشته شود و دم مرگ درباره قاتل خود چنین سفارش كرده باشد؟ آیا الفاظ مىتواند این همه روح بلند و بزرگ و با عظمت را بیان كند؟ هرگز! زیرا همان گونه كه على تنها بود كارهاى او هم منحصر به اوست و لفظى، گنجایش آن همه بزرگى را ندارد.
آخرین سخن
حضرت على علیه السّلام قبل از لحظاتى كه اجل وى فرا رسد، مردم را سفارش مىكند كه مراقب باشند و بدانند كه اجل ناگهان فرا مىرسد در حالى كه شما از آن فرار مىكنید. و وصیت مىكند مردم را كه به خدا شرك نورزند و سنت و شریعت پیامبر را ضایع نكنند. بعد فرمود:( من دیروز رهبر و همراه شما بودم، امروز مایه عبرت شمایم و فردا از شما جدا خواهم شد.) گفت و گفت تا رسید به آن جایى كه مردم را متوجه عدالت گسترى خود كرد و فرمود:
(غداً تَرَونَ أَیّامِی وَ یُكشَفُ لَكُمْ عَن سَرائِری وَ تَعرِفُونَنی بَعْدَ خُلُوِّ مَكانِی و قِیامِ غَیْری مَقامی؛ فردا ارزش ایام زندگى مرا به خوبى خواهید دانست و مكنونات خاطر و ناراحتى درونیم برایتان آشكار خواهد شد و پس از آن كه جاى مرا خالى دیدید و دیگرى به جاى من نشست كاملاً مرا خواهید شناخت.)
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/2656